p45
_بهم گفتی ی مرد خوب پیدا کنم اما میبینم خودت زودتر از من پیداش کردی!
حرفا و کاراشو درک نمیکردم
+چی میگی؟!کدوم مرد؟!!!
دستاشو از عصبانیت مشت کرد
_کای رو میگم....انتخاب خوبیه تبریک میگم!!
+میشه واضح بگی درمورد چی حرف میزنی؟
تن صداش رو پایین اورد و با لحن غم زده ای گفت
_مگه از ظهر باهم نبودید....مگه برات حلقه نخرید....مگه تو کافه غافلگیرت نکرد....مگه بهت درخواست ازدواج نداد؟....مگه داد نزدی گفتی دوسش داری؟....
با چشمام دیدم که نای ایستادن نداشت...وسط حرفاش روی زمین افتاد.
نگران خواستم سمتش برم که دستش رو به حالتی که بگه سمتم نیا نگه داشت که باعث شد سر جام بایستم
با لحنی که دل سنگم براش اب میشد ادامه داد
_مگه نگفتی دوسم داری؟....مگه نگفتی قلبت بخاطر منه که ضربان داره؟؟...مگه تو نگفتی فقط و فقط عاشق منی و خواهی موند.....چرا ولم کردی..چرا ولم کردی و رفتی؟
ب چشمام زل زد و داد زد
_ولم کردی که بری با یکی دیگه اره؟؟
بهت زده ب حرفاش گوش میکردم....اون فکر کرده من و کای با همیم همه چی رو اشتباه برداشت کرده!
من همه ی اون کار ها رو برای شین هه انجام دادم اما تهیونگ فقط اون صحنه ها رو دیده و اشتباه برداشت کرده!
رو به روش نشستم
+میدونی داری راجبمون اشتباه فکر میکنی!
سریع دستمو توی دستش گرفت
_پس سریع توضیح بده....بگو که این فکرای مزخرف داره مغزمو سوراخ میکنه!
+اول اینکه کای برادرمه و اونم من و خواهر خودش میدونه،امروزم براش خواهری کردم تا به مراد دلش برسه!، قرار بود امروز از یکی از دوستاش خواستگاری کنه...منم داخل کاراش بهش کمک کردم...همین،اون حلقه واسه نامزدش بود و اون دوستت دارم ها هم واسه اون بود من فقط بهش یاد داده بودم که چی بهش بگه و تهشم بلند بهش یاداوردی کردم،کاش قبل از اینکه این حرفا رو بزنی میومدی و ازمون درموردش سوال میکردی...ی چیز دیگه....هیچوقت به کسی که عاشقته شک نکن...اون عشق رو با تموم وجودش پذیرفته و انکارش مثل اینه که به تاریکیه شب شک کنی.
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و از سرجام بلند شدم و به سمت ماشین حرکت کردم.
_صبر کن من هنوز حرفم تموم نشده.
+اما حرف من تموم شده...بگو گوش میدم
حس میکردم که داره بهم نزدیک میشه(چون روش اونور بود ندید)
اروم اروم بهم نزدیک میشد
_تا حالا بهت گفته بودم؟
متعجب گفتم
+چیو؟!
_اینکه دوستت دارم!
_____________________
غلط املایی بود معذرت🙂❤️
ی پارت دیگه تو راهه پس شرط نمیزارم🎀
حرفا و کاراشو درک نمیکردم
+چی میگی؟!کدوم مرد؟!!!
دستاشو از عصبانیت مشت کرد
_کای رو میگم....انتخاب خوبیه تبریک میگم!!
+میشه واضح بگی درمورد چی حرف میزنی؟
تن صداش رو پایین اورد و با لحن غم زده ای گفت
_مگه از ظهر باهم نبودید....مگه برات حلقه نخرید....مگه تو کافه غافلگیرت نکرد....مگه بهت درخواست ازدواج نداد؟....مگه داد نزدی گفتی دوسش داری؟....
با چشمام دیدم که نای ایستادن نداشت...وسط حرفاش روی زمین افتاد.
نگران خواستم سمتش برم که دستش رو به حالتی که بگه سمتم نیا نگه داشت که باعث شد سر جام بایستم
با لحنی که دل سنگم براش اب میشد ادامه داد
_مگه نگفتی دوسم داری؟....مگه نگفتی قلبت بخاطر منه که ضربان داره؟؟...مگه تو نگفتی فقط و فقط عاشق منی و خواهی موند.....چرا ولم کردی..چرا ولم کردی و رفتی؟
ب چشمام زل زد و داد زد
_ولم کردی که بری با یکی دیگه اره؟؟
بهت زده ب حرفاش گوش میکردم....اون فکر کرده من و کای با همیم همه چی رو اشتباه برداشت کرده!
من همه ی اون کار ها رو برای شین هه انجام دادم اما تهیونگ فقط اون صحنه ها رو دیده و اشتباه برداشت کرده!
رو به روش نشستم
+میدونی داری راجبمون اشتباه فکر میکنی!
سریع دستمو توی دستش گرفت
_پس سریع توضیح بده....بگو که این فکرای مزخرف داره مغزمو سوراخ میکنه!
+اول اینکه کای برادرمه و اونم من و خواهر خودش میدونه،امروزم براش خواهری کردم تا به مراد دلش برسه!، قرار بود امروز از یکی از دوستاش خواستگاری کنه...منم داخل کاراش بهش کمک کردم...همین،اون حلقه واسه نامزدش بود و اون دوستت دارم ها هم واسه اون بود من فقط بهش یاد داده بودم که چی بهش بگه و تهشم بلند بهش یاداوردی کردم،کاش قبل از اینکه این حرفا رو بزنی میومدی و ازمون درموردش سوال میکردی...ی چیز دیگه....هیچوقت به کسی که عاشقته شک نکن...اون عشق رو با تموم وجودش پذیرفته و انکارش مثل اینه که به تاریکیه شب شک کنی.
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و از سرجام بلند شدم و به سمت ماشین حرکت کردم.
_صبر کن من هنوز حرفم تموم نشده.
+اما حرف من تموم شده...بگو گوش میدم
حس میکردم که داره بهم نزدیک میشه(چون روش اونور بود ندید)
اروم اروم بهم نزدیک میشد
_تا حالا بهت گفته بودم؟
متعجب گفتم
+چیو؟!
_اینکه دوستت دارم!
_____________________
غلط املایی بود معذرت🙂❤️
ی پارت دیگه تو راهه پس شرط نمیزارم🎀
- ۹.۷k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط